- قلم کشیدن
- کنایه از خط کشیدن، خط زدن، حذف کردن، نادیده گرفتن، بی توجهی کردن
معنی قلم کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- قلم کشیدن
- خط کشیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نصب کردن علم، از غلاف بیرون کشیدن
باز ماندن پای کشیدن قدم گشادن راه رفتن، بازماندن از رفتار
بریده، زدوده
آینده دیدن
ساغر کشیدن شراب خوردن
تحمل ظلم کردن ستم دیدن
تفرقه و پریشانی انداختن در چیزی، هلاک کردن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
کشیدن و امتداد دادن سیم برق یا تلفن یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن، سیم کشی کردن
حمل کردن غله از جایی به جایی
کلک درکشیدن زدودن ناپدیدکردن
پارسی است جیغ کشیدن غیه کشیدن جیغ کشیدنبه هنگام جشن مانند عروسی (مخصوصا از طرف زنان)
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
کشیدن خطی بصورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت: سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام ک (انوری لغ)
نام دادن تسمیه، سرزنش کردن ملامت کردن
نصب سیم و تجهیزات وابسته برای ایجاد یک مدار یا شبکه تازه، چرک کردن زخم در اثر آب آلوده یا سرما
((کِ دَ))
فرهنگ فارسی معین
کشیدن خطی به صورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت
کنایه از باده نوشیدن
تحمل ظلم و ستم کردن
прокладывать проводку
verkabeln
прокладати дроти
okablować
fazer fiação
cablare
cablear
bedraden
तार लगाना